راستینراستین، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

حرف هایی برای فردا

اولین مسافرت راستین

فردای روز مادر بابا حسن ظهر که از سرکار اومد خونه گفت که بریم مسافرت و ما اولین سفرمون رو با تو تجربه کردیم که الحق خوش سفری .(با این که هیچ برنامه ریزی قبلی نداشتیم و من نگران این بودم که تو اذیت بشی ) قربونت برم من که اصلا اذیت نکردی و این باعث شد خیلی بهمون خوش بگذره . اول رفتیم شمال و بعد هم اصفهان .   نمک آبرود     نوشهر _  باد شدیدی بود  و تو همش خودتو تو بغل بابا حسن جمع میکردی       چهل ستون اصفهان ...
10 ارديبهشت 1393

روز مادر

راستین عزیزم امسال اولین سالیه که تو این روز بزرگ من روز مادر را به معنای واقعی کلمه تجربه میکنم و بهترین هدیه ای که تا به این روز گرفتم هدیه ای بود که بابا حسن از طرف تو برام گرفته بود البته جدا از کادوی خودش  و اون یک ادکلن خیلی خوش بو بود . منم همینجا این روز رو به مادر گلم که خیلی برام زحمت کشیده تبریک میگم و دستش رو میبوسم.     روز مادر یعنی به تعداد تمام روزهای گذشته تو ، صبوری روز مادر یعنی به تعداد تمام روز های آینده تو ، دلواپسی ...
9 ارديبهشت 1393

زیباترین خنده دنیا

  قربون اون خنده هات برم که وقتی میخندی قند تو دل من آب میشه . جدیدا داری سعی میکنی خنده هات صدا دار باشه . اولین قهقه ات ظهر روز 9 اردیبهشت 93 بود . بابا حسن داشت باهات بازی میکرد که براش قهقه زدی و اون روز شد یکی از بهترین روزایی که تو برامون رقم میزنی . ...
9 ارديبهشت 1393
1